سفرنامه جنوب با ماشین شخصی
به گزارش مجله گذر عمر، من زیبایی های زیادی را ندیدم، تا بتوانم برای شما این لذت ها را ثبت کنم. اشتباه نکردید، نمایشگاه از پشت این ماشین آغاز می شود. تفاوت این نمایشگاه از عنوان آغاز می شد، با دکورش قوت می گرفت، با آثارش به اوج میرسید و با قصه صاحب آثار، تصور دیگر گونه از سفر و سفرنامه بر جای می گذاشت. قصه مردی که وقتی سفرش را آغاز کرد، دوربین، ماشین و مامورتش بود، و وقتی برگشت، خودش.
سفرنامه جنوب با ماشین شخصی
نمایشگاهش سفرنامه تصویری جنوب بود و باید برای رسیدن به یک مجموعه کامل به چند استان سفر می کرد. اما جاذبه های روستا زمان بندیش را بهم ریخت. لوکیشن های انتخابی به گونه ای بود که چاره ای جز اجاره سوئیت در شیراز برایش باقی نگذاشت. بلو تایم (ساعت آبی) رو به انتها بود و این یعنی یک روز دیگر باید اضافه شود. سرمای روستای دشتک هم کمی بیشتر از حد انتظارش بود. به محض اینکه باطری دوم دوربین را از جیبش درآورد زیپ کاپشنش را بست. تعویض باطری و ثبت آن همه رنگ تنها چیزی بود که نمی خواست از دست بدهد. چیزی که می دید فراتر از شنیده هایش بود. پاییز جنوب و این همه نقش و نگار برایش لذت خاصی به ارمغان آورد. کمی مکث کرد و تک شاتی از نمای باز گرفت و بدون آنکه به عکسش نگاه کند، سوار ماشین شد. روستا تقریبا 100 کلیومتری با شیراز فاصله داشت.
تنها چیزی که در طول مسیر تا اقامتگاهش مرور می کرد برنامه مقصد بعدیش نبود. تمام فکرش معطوف زمان رسیدن به بندر چارک بود تا از لندینگ کرافت های کیش جا نماند. به محض اینکه به سوئیتش رسید دوش آب سردی گرفت و باطری های دوربین را برای شارژ قرار داد و خود را به تخت خواب رساند. اما حس غریب و ناآشنایی درونش شکل گرفت. برای اینکه از این بی خوابی استفاده مفیدی داشته باشد دنبال مکان هایی گشت که نزدیک ترین فاصله را با لوکیشن عکاسیش داشت. جستجوی بدون تمرکز برای اجاره سوئیت در کیش، بیش از یک ساعت زمان استراحتش را گرفت. با خستگی گوشی را کنار باطری که برای شارژ گذاشت و به تخت خوابش برگشت. به لطف روستا گردی جسمش توان بیداری نداشت. اما فکرش همچنان درگیر سوالی بود که از ظهر تمام حواسش را درگیر کرده بود.
صدای موسیقی در سوئیت پیچید. تقلایش برای قطع کردن موسیقی بیدار باش، بی فایده بود. وقتی قطعه موسیقی به اوجش رسید، نتوانست در تخت بماند. بلند شد و چشمانش را مالید تا قبل از هشیاری کامل جای صدا ببنید و آن را قطع کند. وقتی به گوشی رسید ساعت از 4 صبح گذشته بود. دیدن ساعت هوشیاریش را کامل کرد. نباید تنگنای بلو تایم صبح نیز مانند غروب روستای دشتک می شد.
روستای قلات به دلیل ساختار چند منظوره طبیعی جلوه های بیشتری برای عکس داشت و باید زمان را مدیریت می کرد. اما طبق برنامه باید قبل از ساعت 10 از شیراز خارج می شد. چهل دقیقه ای از محل اقامتش تا قلات رانندگی کرد. ماشین در ورودی پارک کرد تا برای برگشتن خیالش راحت باشد. دوربینش را برداشت و از ماشین پیدا شد. اولین نگاهش قاب زیبایی ترسیم کرد که فقط نیاز به چند قدم جابه جایی داشت تا به بهترین شکل ثبتش کند. در هم تنیدگی تاریخ و طبیعیت هر کسی را مجذوب می کرد. ولی او باید فقط ثبت می کرد و می گذشت. کمکم شلوغی صبحگاهی خودش را نشان می داد و او نزدیک به 35 عکس را ضبط کرده بود. دیدن آبشاری با آن نما و لذت بردن از ثبت آن، خستگی پیاده روی چند ساعته را از تنش بیرون کرد.
ساعت یازده بود که وارد اتوبان شیراز شد. شش ساعتی باید رانندگی را ادامه می داد تا به بندر چارک برسد. طبق زمان بندیش اگر اتفاق غیرمترقبه ای نمی افتاد، به آخرین لندینگ کرفت کیش میرسید و شب را می توانست در کیش استراحت کند. اتوبان نسبتا خلوت ظهری، سوال دیروزیش را دوباره به خودآگاهش رساند. اما به جای جواب، سعی داشت توجیه اش کند. دلیل اینکه چرا از کنار لذت های ساده بی تفاوت عبور می کند، حتی برای خودش هم قانع کننده نبود. دقیقا مثل بوی صبحانه و ناهاری بود که می توانست علاوه بر تغذیه جسمی، روحش را نیز با آنها سیر کند، یا نشستن کنار آتشی که صدای محیط با آن شرشر آب که جلوه زنده بودن زندگی را نشان میداد را با تمام وجود حس کند.
آنقدر درگیر این فکرها بود که وقتی به بندر چارک رسید تازه متوجه شد که کنار دریای نیلگون ایستاده و منتظر نظم دادن ماشین ها در لندینگ کرافت است و دو سه ساعتی که باید صبر می کرد تا به جزیره کیش برسد. این زمان را فرصتی مناسب برا خوابیدن یافت. صندلی ماشین را که خواباند، دوباره همان فکر به سراغش آمد. حتی توجیه اینکه دریا در شب آرامشی برای خوابیدن فراهم می کند نیز نتوانست، قانعش کند. به ناچار دوربینش را برداشت و عکس هایی که گرفته بود را مرور کرد. همه چیز سرجایش بود. روستای دشتک و قلات بهشت های جنوبی بودند که می شد تمام سفر یک هفته را به آنها اختصاص داد و لذت برد. تنها دلداری که می توانست کمی تسکینش دهد، همراه داشتن آن تصاویر بود که می توانست از آنها لذت ببرد.
با صدای ضربه به شیشه ماشین متوجه شد که به کیش رسیده و باید به سمت اقامتگاهش برود. برنامه اش از قبل تعیین بود باید برای ثبت تصاویرش از روستای باغو شروع می کرد و بعد به سمت کاریز می رفت تا در بهترین زمان به جاده جهان کیش برسد. اما محدودیت سرعت، رانندگی معمولش را تحت تاثیر گذاشت و او حالا به اجبار می توانست بیشتر ببیند، دقیق تر ببیند و متوجه چیزهای که از کنارشان فقط رد شده بود، شود. چیزی که جریان زندگی را برایش به نمایش می گذاشت. درست مثل طبیعت کیش که به تامل و توجه، برای دیگرگونه دیدن نیاز دارد.
بعد از استراحت کوتاهی در سوئیتش، هزینه های سفرش را نوشت. مکان های به جای مانده را مرور کرد.
هزینه های پرداختی برای عکاسی از طبیعت قشم (جزیره ناز- جنگل حرا- تنگه چاهکوه- دره ستارگان) = هزینه بنزین،هزینه خودرو بر قشم، هزینه اجاره سوئیت در قشم، هزینه غذا در قشم
هزینه های پرداختی برای عکاسی از طبیعت هرمز (فرش خاکی هرمز - دره رنگین کمان - پرتگاه غروب - جزیره لارک) = هزینه بنزین،هزینه خودرو بر هرمز، هزینه اجاره سوئیت در هرمز، هزینه غذا در هرمز، هزینه های پیش بینی نشده در هرمز
هزینه های پرداختی برای عکاسی از طبیعت بندرعباس (دره داماش- آبگرم گنو - پرتگاه غروب - تپه فین) = هزینه بنزین، هزینه اجاره سوئیت در بندرعباس، هزینه غذا در بندرعباس، هزینه های پیش بینی نشده در بندرعباس
همه چیز تکراری بود. تکراری که شوق روز اول سفر را بلعیده و بجای آن فکر خسته را جایگزین کرده بود. اما حال می دانست جواب سوالش را چگونه باید بدهد. اگرچه سفرنامه اش مانند سفرش کوتاه بود، ولی عمقی به وسعت دریایی که برای ثبت آن مسیر چند صد کیلومتری را طی کرده بود، داشت. طاقت ماندن در سوئیتش را نداشت، خودش را به ساحل مرد ماهیگیر رساند. حتی نوع قدمهایش متفاوت شده بود. گویی ارزش هر قدم را می توانست در لحظه درک کند.
دوباره دوربینش را روشن کرد، نه برای عکس گرفتن، بلکه برای دیدن دوباره عکس هایی که گرفته بود. تصاویری که زیبایی باطنی شان نمایان شده و لذت اصلیشان هویدا شده بود.
منبع: همگردی