معبد آرتمیس در افسوس ترکیه را بیشتر بشناسید
به گزارش مجله گذر عمر، در سال 1100 پس از میلاد مسیح، گروهی از شرکت کنندگان در جنگ های صلیبی در دهکده ای گل آلود و ویران در آسیای صغیر توقف کردند. فرمانده آن ها به جست و جو در منطقه ها اطراف پرداخت. او با حیرت از اسب پیاده شد. این مکان، همان جایی بود که به دنبالش می گشت. او در متون قدیمی خوانده بود که این مکان زمانی یک بندر بزرگ بوده که کشتی های متعددی در ساحل آن لنگر می انداختند، اما به نظر می رسید که اینجا آن بندر مورد نظر نباشد. دریا اکنون 4 کیلومتر آن طرف تر قرار داشت. دهکده در باتلاق فرو رفته بود. کشتی یا قایقی در اطراف دیده نمی شد. فرمانده، سر صحبت را با یکی از محلی ها باز کرد. او به زودی دریافت که نام شهر به ایاسلجوق تغییر یافته و دیگر اثری از بندر و کشتی و معبد آرتمیس نیست. هیچکس آن را به خاطر نمی آورد.
800 سال پس از تخریب و نابودی معبد باشکوه آرتمیس در افسوس، یکی از عجایب هفت گانه جهانی قدیم، دیگر اثری از آن باقی نبود و مردم شهر نیز آن را به یاد نمی آوردند. بنایی که روزی به داشتن آن افتخار می کردند.
فیلو اهل بیزانتیوم (Philon of Byzantium)، مهندس و نویسنده علوم مکانیک یونانی است. او شکوه و عظمت این بنای شگفت انگیز را این طور توصیف می نماید:
من، دیوارها و باغ های معلق بابل را دیده ام، تندیس زئوس در المپیا، تندیس غول رودس (Colossus of Rhodes)، اهرام شکوهمند مصر و آرامگاه هالیکارناسوس را مشاهده نموده ام. اما زمانی که چشمم به معبد افسوس افتاد که سر به آسمان می سایید، تمامی عجایب دیگر را فراموش کردم.
اما چه اتفاقی برای این معبد باشکوه و بزرگ افتاده است؟ چه اتفاقی برای شهری افتاده که میزبان این معبد بوده است؟ چه چیزی باعث شده که افسوس از شهر بندری شلوغ و مرکز تجارت به ویرانه ای غرق در باتلاق تبدیل گردد؟
معبدی برای ایزدبانو آرتمیس
احتمالا اولین زیارتگاه ایزدبانو آرتمیس (Artemis) در حدود 800 سال پیش از میلاد مسیح در یک باریکه باتلاقی در نزدیکی رودی در افسوس ساخته شده است. ایزدبانوی افسوس یعنی آرتمیس که گاهی با عنوان دیانا نیز نامیده می شد، دقیقا همان ایزدبانویی نبود که در یونان پرستیده می شد. آرتمیس یونانی، الهه شکار و آرتمیس افسوس، الهه باروری بود.
این معبد که اولین و قدیمی ترین معبد آرتمیس بود، یک سنگ مقدس داشت که احتمالا یک شهاب سنگ بوده است، چراکه اعتقاد داشتند این سنگ از طرف ژوپیتر یا پادشاه خدایان آمده است.
در چند صد سال آینده پس از ساخت معبد، این زیارتگاه، چندین بار تخریب و بازسازی شد. از سال 600 پیش از میلاد، شهر افسوس به یک بندر تجاری بزرگ تبدیل شده بود. معماری به نام خرسیفرون (Chersiphron) مأمور شد تا معبدی نوتر و بزرگ تر بسازد. او این معبد را با ستون های بسیار بلند سنگی طراحی کرد. خرسیفرون نگران بود که چرخ دستی های حامل ستون ها در زمین های باتلاقی اطراف محل فرو بروند، بنابراین، این ستون ها را روی زمین به صورت خوابیده تا محل ساخت معبد غلتاند.
البته این معبد عمر چندانی نداشت. طبق یکی از روایت های قدیمی، در سال 550 پیش از میلاد، کرزوس (Croesus) پادشاه لیدیه (Lydia)، افسوس و سایر شهرهای یونانی آسیای صغیر را فتح کرد. در جریان جنگ ها، این معبد تخریب شد. آنالیز های باستان شناسی محل نشان می دهد که در همان تاریخ، سیلی موجب تخریب معبد شده است. پادشاه کرزوس با مشارکت در ساخت معبدی جایگزین، خود را به عنوان فرمانروای نو و خیرخواه افسوس ثابت کرد.
معبد بعدی بسیار کوتاه تر از معبد تخریب شده بود. به نظر می رسد که معمار بنای نو فردی به نام تئودور (Theodorus) بوده باشد. این معبد نو 91 متر طول و 46 متر عرض داشت و در مساحتی برابر با معبد قبلی ساخته شده بود. بیش از صد ستون سنگی، سقف بزرگ معبد را نگه داشته بودند. ویژگی متمایز معبد این بود که پایه تعدادی از ستون ها حکاکی شده و تصاویری برجسته روی آن دیده می شد.
معبد نو تا سال 356 پیش از میلاد، مایه غرور و افتخار شهر افسوس بود تا زمانی که آن تراژدی رخ داد. یکی از جوانان شهر افسوس به نام هیروستراتوس (Herostratus) که می خواست نامش را در تاریخ به ثبت برساند، سقف چوبی معبد را به آتش کشید. سپس آتش را طوری مدیریت کرد تا تمام بنا تا انتها سوخت. اهالی شهر از این کار هیروستراتوس به شدت ترسیده بودند. آن ها پس از اینکه هیروستراتوس را تا سر حد مرگ شکنجه کردند حکمی صادر کردند که اگر کسی حتی نام هیروستراتوس را به زبان بیاورد، محکوم به مرگ است.
افسانه ای وجود دارد که می گوید شبی که معبد طعمه حریق شد، شبی بود که اسکندر کیبر به جهان آمد. طبق افسانه ها در آن شب، چون ایزدبانو آرتمیس گرفتار تولد اسکندر بود و نگران آن بود که اسکندر صحیح و سالم به جهان بیاید، نتوانست معبدش را از آتش سوزی حفظ کند.
مراحل ساخت معبد بزرگ
کمی بعد از آتش سوزی، دستور ساخت یک معبد نو صادر شد. معمار این بنای نو، سکوپاس (Scopas of Paros) نام داشت. او یکی از مشهورترین پیکرتراشان عصر خود بود. از آنجایی که افسوس یکی از بزرگ ترین شهرهای آسیای صغیر بود، برای ساخت معبد در هیچ هزینه ای کوتاهی نمی شد. طبق گفته های پلینی بزرگ (Pliny the Elder) تاریخ نگار رومی، معبد نو، کرد شگفت انگیزی از شکوه یونانی و حقیقتا لایق تحسین بود.
این معبد نیز درست در همان مکان مرطوب معبد قبلی ساخته شد. پلینی می نویسد برای آماده کردن زمین، لایه هایی از زغال چوب فشرده برای پوشاندن آن استفاده شده و سپس با لایه هایی از پشم پوشانده شده است. او بعلاوه عنوان می نماید یکی از دلایلی که معبد ها در همان جای مرطوب قبلی ساخته می شدند این بود که سازندگان آن ها معتقد بودند، نهاده شدن بنا در چنین محلی سبب می گردد که سازه از خطر زلزله های متعددی که اهالی شهر را به ستوه آورده بود، در امان بماند.
طبق گفته ها، این معبد بزرگ، اولین بنایی بوده است که به طور کامل با مرمر ساخته شده است. این بنا نیز مانند معبد قبلی 36 ستون داشت که بخش های پایینی آن ها حکاکی شده بود و تصاویر برجسته داشت. این معبد، میزبان آثار هنری متعددی نیز بود از جمله 4 تندیس برنزی از زنان آمازون (آمازون ها در اسطوره های یونانی، نام قبیله ای از زنان جنگجو است که هیچ مردی را به جمع خود راه نمی دادند.) طبق افسانه ها، آمازون ها از ترس هراکلس یا هرکول نیمه خدا به افسوس پناه برده و شهر را پایه گذاری نموده بودند.
پلینی طول این معبد نو را 130 متر و عرض آن را 68 متر ثبت نموده است. 127 ستون با ارتفاع 18 متر سقف بنا را نگه می داشتند. در مقابل، معبد پارتنون که بقایای آن در آکروپولیس در آتن امروزی نهاده شده است، تنها 70 متر طول، 30 متر عرض و فقط 58 ستون داشت.
طبق نوشته های پلینی، ساخت معبد 120 سال طول کشید، اما بعضی از کارشناسان معتقدند ساخت این بنا نصف این زمان یعنی 60 سال طول کشیده است. البته ما می دانیم زمانی که در سال 333 پیش از میلاد، اسکندر کبیر به افسوس رفت، این معبد در حال ساخت بود. او پیشنهاد کرد که مبلغی را برای تکمیل بنا بپردازد در مقابل نام وی به عنوان سازنده بنا شناخته گردد. بزرگان شهر نمی خواستند نام اسکندر را بر معبد حک نمایند و البته نمی خواستند این مطلب را مستقیما به اسکندر بگویند. در نهایت آن ها مودبانه پیشنهادش را رد کردند و گفتند یک خدا نباید برای خدای دیگر معبدی بسازد. اسکندر نیز دیگر روی این موضوع پافشاری نکرد.
طبق گزارش پلینی برای انتقال ستون های سنگی و سنگین معبد و قرار دادن آن ها در جای اصلی شان، از سطوح شیب دار خاکی استفاده شده است. ظاهراً این روش بسیار مفید بوده تا اینکه معمار بنا بزرگ ترین ستون را در جای خود قرار داده است.
پس از استقرار ستون، معمار متوجه شد که ستون کج است. او بسیار نگران شد چون راهی برای صاف کردن آن نیافت. تا اینکه هنگام شب، ایزدبانو آرتمیس را در خواب دید. آرتمیس به او گفته بود که نگران این مسئله نباشد، چراکه خود ایزدبانو آن را اصلاح خواهد نمود. صبح روز بعد معمار متوجه شد که رویایش حقیقت داشته است. در دل شب، ستون معبد در جای صحیح خود نهاده شده بود.
ظهور مسیحیت و انتها پرستش آرتمیس
شهر افسوس تا صدها سال بعد، رونق داشت و روز به روز پیشرفت می کرد و تا مدت ها زائران برای بازدید از معبد به این شهر سفر می کردند. در اطراف این زیارتگاه، کسب و کار نوی رونق گرفته بود؛ فروش مجسمه های کوچک آرتمیس به عنوان یادگاری و سوغاتی. یکی از صاحبان این کسب و کار فردی به نام دمتریوس (Demetrius) بود که برای سنت پل زمانی که در سال 57 پس از میلاد از این شهر بازدید کرد، مسائلی به وجود آورد. سنت پل (پولُس یا پولوس) از مهم ترین مبلغان مسیحیت بود.
پولس برای تبلیغ دین مسیحیت به این شهر سفر کرد. او در این کار بسیار پیروز بود، اما دمتریوس از اینکه مردم به دین نو روی بیاورند و به آرتمیس پشت نمایند، می ترسید، چراکه منافع او نیز به خطر می افتاد. او سایر همکارانش را در جایی جمع کرد و سخنرانی کوبنده ای در دفاع از آرتمیس انجام داد. سپس آن ها دو تن از همراهان پولس را دستگیر کردند. در شهر شورشی به پا شد، ولی در نهایت، شهر آرام شد، آن دو نفر آزاد شدند و پولس این شهر را به مقصد مقدونیه ترک کرد.
اما در نهایت، این مسیحیت پولس بود که پیروز میدان شد. با گذر زمان در سال 268 پس از میلاد در جریان حمله ناگهانی گوت ها (Goths) به شهر، معبد بزرگ آرتمیس ویران شد و شهر و مذهب آرتمیس هر دو رو به زوال رفتند.
معبد، دوباره بازسازی شد، اما در سال 391 تئودئوس کبیر (Theodosius the Great)، امپراتور روم، بعد از اینکه دین مسیحیت را به عنوان دین رسمی برگزید، معبد را بست. خود معبد نیز در سال 401 به وسیله گروهی از مسیحیان تخریب شد و سنگ های آن برای ساخت بناهای دیگر مورد استفاده نهاده شد. یک قرن بعد، زمانی که کنستانتین، امپراتور روم، بیشتر شهر افسوس را بازسازی کرد، از بازسازی معبد چشم پوشید، چراکه او هم مسیحی بود و علاقه ای به مذاهب بت پرستانه نداشت.
با وجود کوشش های کنستانتین، افسوس دیگر نتوانست شکوه و عظمت خود را به عنوان یک شاه راه تجاری به دست آورد و رو به زوال رفت. خلیجی که کشتی ها در آن لنگر می انداختند، زیر انبوهی از گل و لای ناپدید شد. بسیاری از اهالی، شهر افسوس را که سرزمینی پست و مرطوب بود رها کردند تا در ارتفاعات اطراف آن زندگی نمایند. کسانی که در شهر به جای مانده بودند از بقایای معبد به عنوان منابعی برای ساخت بناهای نو استفاده می کردند. تعداد زیادی از مجسمه های ارزشمند، خرد و ساییده شدند تا از آهک آن ها به عنوان پوششی برای دیوارها استفاده گردد.
حفاری برای یافتن بقایای معبد
در سال 1863، موزه بریتانیا معماری به نام جان ترتل وود (John Turtle Wood) را در جستجوی معبد به افسوس فرستاد. او در این راه با مسائل زیادی روبرو شد. منطقه در تصرف راهزنان بود. او به سختی می توانست کارگرانی را برای یاری پیدا کند. بودجه او برای این کار خیلی کم بود. شاید بزرگ ترین مسئله ای که وود با آن روبه رو بود، این مسئله بود که او اصلا نمی دانست که معبد کجا نهاده شده است. وود مدت شش سال در پی معبد گشت. هر سال، موزه بریتانیا او را تهدید می کرد که در صورت نیافتن مورد قابل توجه، منابع اقتصادی این ماموریت را قطع می نماید، اما وود هر سال آن ها را راضی می کرد تا یک فصل دیگر این پروژه را تمدید نمایند.
با وجود تمام سختی ها، وود هر سال به محل بر می گشت. او در اولین سفرش از اسب افتاد و دچار شکستگی گردن شد. دو سال بعد در جریان یک عملیات قتل علیه کنسول بریتانیا در سمیرانا (Smyrna) قلب وی مجروح شد.
خاتمه در سال 1869، در پایین یک گودال گل آلود به عمق 6 متر، کارگران وود پیروز شدند پایه های معبد بزرگ را پیدا نمایند. سپس، وود تمام فونداسیون بنا را حفاری کرد و 100000 متر مکعب گل و لای را جا به جا کرد. گودالی به عرض 91 متر و طول 152 متر ایجاد شد. بقایای بخش هایی از ستون های حکاکی شده معبد یافت شد. این قطعات را به موزه بریتانیا منتقل کردند و اکنون این تکه ها در این موزه در معرض دید عموم قرار دارند.
در سال 1904 یک گروه اکتشافی دیگر به سرپرستی دیوید جرج هوگارت (D.G. Hograth) حفاری را ادامه داد. هوگارت توانست نشانه هایی از تمام 5 معبدی که در این محل هرکدام روی به جای مانده معبد قبل ساخته شده بودند، بیابد.
مکان این معبد، اکنون در نزدیکی شهر مدرن سلجوق در ترکیه است. تنها یک ستون که از دل باتلاق سر بر آورده تا به بازدیدنمایندگان یادآوری کند که در گذشته یکی از عجایب هفت گانه جهانی باستان در این مکان قرار داشته است.
منبع: کجارو / unmuseum.org