باید تا آخر شاهنامه جنگید

به گزارش مجله گذر عمر، المپیک توکیو برای ما ایرانی ها کسالت بار شده، مدال کم داریم. غیر از فروغی و گرایی دیگر فرصتی پیش نیامد که نوشته یا گفته باشیم؛ فلانی طلایی شد.

باید تا آخر شاهنامه جنگید

به گزارش خبرنگاران به نقل از روزنامه خبرنگاران ، آن یکی بر سکوی نخست ایستاد و انتظار همه مدال های نگرفته و آرزوهای از دست رفته مان را از حسن یزدانی داشتیم. صبر کردیم نوبت به او برسد که دوباره فریاد بکشیم: حماسه ساز شد!

ما هم مقصریم

از شبی که پرواز او در توکیو نشست تا زمانی که دست آن دیگری بالا رفت، کشتی فقط همان فینال یزدانی، تیلور بود و همه کارشناس شدیم. غلط یا درست را کاری ندارم اما در ایران برای خیلی ها، المپیک با امید به طلای یزدانی آغاز شد و با نقره اش به خاتمه رسید. مردمی که به قول شاعر؛ چین پوستین شان/ رنگ روی آستین شان/ مردمی که نام های شان/ جلد کهنه شناسنامه هایشان / درد می نماید و می خواستند ساعتی اندوه را خاک نمایند و شادمانی را به آغوش گیرند... اینها فشار بار سنگین مسؤولیتی بود که بر دوش تو گذاشتیم، آن رسالت پهلوانی که تا وسط تشک کشتی هم به تو تحمیل نموده ایم و احساسات خودت، به میدان رفتن برای جبران ناکامی های گذشته مقابل تیلور...

کلافی که به هم می پیچد

یکی حالا باید به حسن دلداری بدهد. او قافیه را باخته همه غم ها، فشارها و اضطراب ها را با لگد می کوبد به هر چه سر راهش سبز می گردد... با بغضی فرو خورده، فضای مجازی را سرشار از دلداری می کنیم. دوباره کلاف احساس و منطق را در هم می پیچیم. به نشان نقره و وجود طلایی اش افتخار می کنیم. عزیز است؛ جوان محجوب، فروتن و محبوب قلب ها. فیلم کوتاه کشتی او و پسر مبتلا به سندروم داون را به اسم سند پهلوانی رو می کنیم... همه کارشناس شده ایم. لابه لای تحلیل ها برای او امید المپیک بعدی داریم و از حالا طلای پاریس را بر گردنش می بینیم.

حسن یزدانی و مربیان

حسن یزدانی، در فرهنگی پرورش پیدا می نماید که می گویند درخت هر چه پربارتر، سر به زیرتر، پهلوانان با همین فلسفه نمی میرند. بعد از قهرمانی در المپیک ریو، مربیان به او توصیه کردند مثل سرباز صفر، فراموش کند طلا را. مبادا که دچار غرور گردد... سربه زیر می رود، پنج سال عرق می ریزد. مسابقه پشت مسابقه، مدال روی مدال، تا 2021. در توکیو به او می گویند بولدوزر کشتی. حریفان را یکی یکی از پیش بر می دارد تا برسد به جادوگر. می خواهد این طلسم شکست از تیلور را باطل کند. در فینال المپیک و سومین رویارویی پیروز میدان او باشد. با برنامه، آرام و منطقی کار را آغاز می نماید. به امتیاز رجحان هم می رسد اما غافل از این که قهرمان است و غرورش! نمی گردد روی تشک المپیک میدان داری کند و سرباز صفر هم باشد. جور در نمی آید؛ قهرمان با قناعت و ترس های خودش و مربیان، پیش برود. مبارزه انجام خوشی نخواهد داشت.

مبارزه زیر فشار استرس

تیلور می گوید : شاید به نظر کسانی که از بیرون دیدن می نمایند، یک بازی باشد اما از نظر ما دو نفر، ساده نیست. ما با همه روح و جسم مان کوشش می کنیم، تحت فشاریم تا به نتیجه دلخواه برسیم. شاید خیلی ها ندانند چقدر استرس داریم. وقتی اینجا هستیم، باید هر چه داریم را بگذاریم تا برنده باشیم.

باید جنگید، حتی با چشمان خون ریز. تختی هم این کار را کرد. او برای قهرمانی در ملبورن تا آخرین لحظه بی باک مبارزه کرد. غرورش کف دست هایش بود، ادامه داد و حریف را به خاک نشاند. دفاع از اسم قهرمانی، یعنی پیش از آن که تیلور جانش را جمع کند و رؤیای تو را بدزدد، زیرش را بگیر. نمی گردد جهان را روی تشک متوقف کنی. باید تا آخر شاهنامه بجنگی.

آرزو قنبری / روزنامه خبرنگاران

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 23 مرداد 1400 بروزرسانی: 23 مرداد 1400 گردآورنده: dlgozar.ir شناسه مطلب: 804

به "باید تا آخر شاهنامه جنگید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "باید تا آخر شاهنامه جنگید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید